-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 24 آبان 1388 19:37
سلام من برگشتم
-
پا ورقی
چهارشنبه 4 شهریور 1388 16:32
سلام امروز چند روز که از ماه رمضان میگذره........... نماز روزه هاتون قبول چند روز پیش تولد دوست جون بود که رفت توی ۲۰و چند سالگی............. منم چند روز دیگه میرم ایران و تا ۲ ماه نیستم........قرار اتفاقای خوبی ایران بیفته برگردم همه رو براتون تعریف میکنم............ فعلا باییییییی
-
خاطره جوونیام
شنبه 24 مرداد 1388 13:44
دوستم همون دوست جون خوبم که وبلاگنویس خفنی هم هست به من گفت که یه بازی هست به این مزمون که یه خاطره از 14 سال پیشتون بگید من 14 سال پیش چهارم دبستان بودم و تنها خاطره یکه دارم اولین اجرای من توی تاتر بود که باعث شد بعدناش که بزرگ شدم به این کار علاقه مند شم و مقام هم بیارم
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 مرداد 1388 13:36
فکر میکنید من آدم خیلی جدی هستم؟ نه اشتیباه میکنید..... من یه آدم کاملا busy هستم واسه اینه که اصلا نمیرسم یه سری به این وبلاگ عزیزم بزنم دیروز رفتم خونه ی یه دختره که خیلی دوستش دارم و دوستمه نمیدونید که چه چیزایی تو وبلاگش نوشته بود از خنده روده بر شدم این خانم ما آب هم که میخوریم توی وبلاگش مینویسه واسه همینه که من...
-
نشانه ی من نشانه ی خداست
شنبه 17 مرداد 1388 14:14
سلام امروز بعد مدتها دلم هوای نوشتن کرد.بعضی وقتها که دلم میگیره می خوام بنویسم ولی الان میخوام از شگفتیهایه زندگیم بگم. من معتقدم که هر کسی تو زندگیش به نشونه های زیادی بر میخوره که خدا سر راهش قرار داده تا راه سعادت رو ۲دستی تقدیمش کنه ولی متاسفانه ما آدمها خیلی وقتها این نشونه هارو میبینیمو ساده از کنارش رد میشیم....
-
ضریح
شنبه 20 تیر 1388 15:58
سلام این یکی از شعرای خودمه که جوان که بودم سرودم: یا امام رضا قربونتم هنوز طلب نکردی ما رو قربون مرقدت برم طلب نکردی ما رو یا امام رضا گنام زیاده روتو بر نگردون سخته برام گفتنشون من دردمو تو درمون یا امام رضا کبوترای حرمت سفیدن اگر کبوترت بشم به من دونه نمیدن یا امام رضا ضریحتو میگن که زرد زرد مگه خدا از جنس تو اونو...
-
پاکنویس چرکنویس زندگی من
شنبه 20 تیر 1388 10:08
سلام از اونجایی که قبلا نوشتم من به دلیل روحیه هیجانی که دارم زیاد اهل مقدمه چینی نیستم و میرم سر اصل مطلب الان که دارم مینویسم 24 سالمه و اگه بخوام داستان وقایع مهم این 24 سال رو مختصرا براتون بنویسم خیلی بیشتر از 24 سال خوندنش طول میکشه ولی نه که خیلی واجبه،اونجاهایشو براتون میگم که احساس میکنم از خوندش خوابتون...
-
اولین بازی وبلاگی من
شنبه 20 تیر 1388 00:19
من هنوز از راه نرسیده یه بازی وبلاگی پیدا کردم و از اونجا که خانم دکتر بهم گفته روحیه هیجانی داری، همین اول کار می خوام هیجانم رو با این بازی تخلیه کنم یکمشو البته بازی اینطوریه: ۱. تا حالا شده خواب باشین و یه جورایی احساس کنین و بفهمین که همه چی خوابه و تموم میشه؟ حالا اگه امروز یکی بگه همهی این دنیایی که دارید لمس...
-
من هم آمدم
شنبه 20 تیر 1388 00:01
سلام اسمم حدیثه دنبال یه گوش شنوا برای حرفهام می گشتم دیدم نوشتن حرفها از گفتنشون بهتره چون گاهی گوشها خسته میشن حتی گوش "ت" و "پ" (که حالا بعداً با هردوشون بیشتر آشنا می شین) البته با اینکه برای نوشتن دوباره باید "پ" رو کلافه کنم و از اونجایی که خیلی روم زیاده تصمیم گرفتم هم اینجا بنویسم...