یاقوت شب

قایقی خواهم ساخت/ خواهم انداخت به آب/ دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق/ قهرمانان را بیدار کند

یاقوت شب

قایقی خواهم ساخت/ خواهم انداخت به آب/ دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق/ قهرمانان را بیدار کند

خاطره جوونیام

دوستم همون دوست جون خوبم که وبلاگنویس خفنی هم هستبه من گفت که یه بازی هست به این مزمون که یه خاطره از 14 سال پیشتون بگید 

من 14 سال پیش چهارم دبستان بودم و تنها خاطره یکه دارم اولین اجرای من توی تاتر بود که باعث شد بعدناش که بزرگ شدم به این کار علاقه مند شم و مقام هم بیارم

نظرات 1 + ارسال نظر
*pegi شنبه 24 مرداد 1388 ساعت 14:56

نمیگی اینقدر طولانی پست میذاری مردم چشم درد میگیرن تا بخوننش؟؟؟!!!!
[اسمایلی حالا طوری میشد یه چند خط بیشتر خاطره می نوشتی؟؟]

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد